تابستان در بوشهر دیگر تنها یک فصل نیست؛ این روزها به کابوسی شبیه است که هر روز تکرار میشود و هر روز عمیقتر از دیروز مردم این استان را به زانو درمیآورد. در کوچه و خیابانهای این خطه جنوبی، دیگر صحبت از سفره و معیشت و حتی شغل نیست، همه از یک چیز میگویند: برق نداریم. آب نداریم. هوا قابل تنفس نیست. چه کنیم؟
دمای هوا که ظهرها به راحتی از مرز ۵۰ درجه عبور میکند، در کنار رطوبت بالای ۹۰ درصد، خانههای مردم را به سوناهای مرگبار تبدیل کرده است. کولرها که سالها تنها امید نجات مردم از این گرما بودند، حالا به وسایل تزئینی بیجان تبدیل شدهاند. هر روز خاموشی، هر روز وعده، هر روز سکوت. هیچکس پاسخگو نیست. هیچ مقام مسئولی این روزها جرأت نمیکند خودش را چند ساعت بدون برق، در این هوای جهنمی امتحان کند؛ اما مردم مجبورند دوام بیاورند، چون انتخاب دیگری ندارند.
کودکان، بیماران، سالمندان؛ قربانیان خاموش خاموشیها
در خانههای این استان، پیرمردها و پیرزنها با بیماریهای قلبی و ریوی، کودکان با بدنهای نحیف، مادران باردار و بیماران در خانه، به سختی نفس میکشند. وقتی برق میرود، نه دستگاه اکسیژنی کار میکند، نه کولری میچرخد و نه حتی یک پنکه جان دارد. مردم به حیاط، به کوچه، به سایههای خالی از باد پناه میبرند اما هوای شرجی امان نمیدهد.
سفر بیفایده مسئولان یا حضور در میانه بحران؟
این روزها مردم بوشهر با خشم میپرسند: کدام مسئول یک شب در این گرمای بدون برق دوام آورده که برای ما نسخه میپیچد؟ مسئولان در اتاقهای سرد و خنک با برق اضطراری مینشینند و جلسه میگذارند که چطور مردم را به صبر دعوت کنند. هیچ رئیسجمهوری، هیچ وزیری حاضر نیست سفر استانیاش را به بوشهر در این چله تابستان بیاندازد و بیاید تا ببیند زندگی در جهنم واقعی چیست.
سیاستهای تبعیضآمیز؛ گرمای جنوب فراموششده
در زمستان برای پایتخت و شهرهای سردسیر، پویشهای «دو درجه کمتر» راه میاندازند، که مبادا مردم شمال و مرکز ایران از سرما آسیب ببینند. اما امروز که مردم جنوب در حال جان کندن در گرمای ۵۰ درجهاند، کسی حتی اسمی از پویش یا کمک نمیآورد. جنوب ایران همیشه باید قربانی سیاستهای ناعادلانه باشد؛ گازش برای دیگران، نفتش برای دیگران، دریا و بنادرش برای اقتصاد کشور، اما مردمش همیشه در رنج و فراموشی.
مردم این استان سالهاست یاد گرفتهاند روی پای خودشان بایستند؛ از صیادی و کشاورزی سنتی تا کارگری و تلاش برای یک لقمه نان. اما حالا وقتی حتی آب و برقشان تأمین نمیشود، چه انتظاری از دولتی دارند که تنها در گزارشها و سخنرانیها از توسعه جنوب حرف میزند؟ اگر قرار باشد مردم هر روز با بحرانهای تازه و وعدههای بیحاصل روبهرو شوند، دیگر بودن یا نبودن دولت برایشان چه فرقی میکند؟
فراموشی جنوب؛ تا کی؟
مردم بوشهر و جنوب ایران این سؤال را با صدای بلند فریاد میزنند: چرا ما همیشه باید فراموششده باشیم؟ چرا صدای بوشهر وقتی در گرما و بیآبی و بیبرقی میسوزند، هیچ وقت شنیده نمیشود؟ آیا جان ما از جان پایتختنشینان یا مسئولان کمتر است؟
شاید وقت آن رسیده که مسئولان، برای یکبار هم که شده، به جای بازدیدهای تبلیغاتی در زمستان یا بهار، وسط تیر و مرداد، بدون کولر، بدون برق، بیایند و ببینند چگونه میشود در این گرما زنده ماند. آن وقت شاید درک کنند مردم جنوب ایران سالهاست دارند در جهنم زندگی میکنند.
این گزارش یک درخواست ساده دارد: ببینید، بشنوید، کاری بکنید… پیش از آنکه خیلی دیر شود.